GHASEDAK
در شبان غم تنهایی خویش عابد چشم سخن گوی تو ام من در این تاریکی من در این تیره شب جان فرسا ظائر ظلمت گیسوی تو ام گیسوان تو پریشان تر از اندیشه ی من گیسوان تو شب بی پایان جنگل عطر آلود شکن گیسوی تو موج دریای خیال کاش با زورق اندیشه شبی از شط گیسوی مواج تو من بوسه زن بر سر هذ موج گذر میکردم کاش بر این شط مواج سیاه همه ی عمرسفر میکردم من هنوز از اثر عطر نفس های تو سرشار سرور گیسوان تو در اندیشه من گرم رقصی موزون کاشکی پنجه ی من بر شب گیسوی پر پیچ تو راهی می یافت حمید مصدق
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |